معنی لک لک

لغت نامه دهخدا

لک لک

لک لک. [ل ُ ل ُ] (ع ص، اِ) شتر کوتاه سطبر درشت اندام. (منتهی الارب).

لک لک. [ل َ ل َ] (اِخ) نام ده کوچکی از بخش حومه ٔ شهرستان ساوه و دارای 20 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

لک لک.[ل َ ل َ] (اِخ) دهی از دهستان جلگه افشار دوم بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 21هزارگزی جنوب باخترقصبه ٔ اسدآباد و دوازده هزارگزی شوسه ٔ اسدآباد به کنگاور. جلگه، سردسیر و مالاریائی و دارای 865 تن سکنه. آب آن از چشمه و استخر طبیعی. محصول آنجا غلات، حبوبات، لبنیات و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است و تابستان از طریق یوسف آباد و حسام آباد اتومبیل توان برد. مزرعه ٔ سراب لک لک جزء آبادی است. در دشت اطراف این ده میش مرغ بسیار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

لک لک. [ل َ ل َ] (اِخ) دهی مرکز دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان، واقع در 42000گزی خاور شوسه ٔ جایزان به آغاجاری. دشت، گرمسیرو مالاریائی و دارای 100 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، پشم و لبنیات. صنایع دستی قالی، قالیچه، حاجیم و جوال بافی و راه آن مالرو است. و دبستانی دارد. ساکنین از طایفه ٔ بهمئی هستند. این آبادی را لیرکک هم مینامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


لک لک کردن

لک لک کردن. [ل ِ ل ِ ک َ دَ] (مص مرکب) در انجام دادن امری به عمد این دست آن دست کردن. || لک و لک کردن. کاهلی کردن. و رجوع به لک و لک کردن شود.


لک لک شدن

لک لک شدن. [ل َ ل َ ش ُ دَ] (مص مرکب) لک های متعدد پیدا کردن.


لک

لک. [ل َ] (اِخ) رجوع به لکدیب شود.

لک. [ل ُک ک] (ع اِ) دُردِ لَک. || کنجاره ٔ لک. || پاره های پوست رنگ کرده به لک که نیام دسته ٔ کارد سازند. (منتهی الارب). رجوع به لَک ّ در معنی صمغ شود. || (ص) درشت اندام. پرگوشت. (منتهی الارب).

لک. [ل َک ک] (ع اِ) گوشت. || آمیزش. (منتهی الارب).


لک و لک

لک و لک. [ل ِک ْ ک ُ ل ِ] (اِ صوت) حکایت آواز و صوت کفش آنکه آهسته و پیوسته رود.
- لک و لک افتادن، به این در و آن در یا لک و لک راه افتادن. یا لک ولک توی عالم و دنیا راه افتادن. بی سبب و غرض و فایدتی با دست تهی روی به قصدی آوردن: لک و لک راه افتاده ای که چه ؟


حاجی لک لک

حاجی لک لک. [ل َ ل َ] (اِ مرکب) نامی است که عوام به لک لک (لقلق) دهند. چه غیبت او را چند ماه از سال بحج رفتن او گمان برند.

فرهنگ معین

لک لک

سخنان هرزه و یاوه، پرنده ای است با پاهای بلند و گردن دراز که در جاهای بلند لانه درست می کند و خزندگان و حشرات را شکار می کند. [خوانش: (لَ لَ) (اِ.) = لکلکه: ]


حاجی لک لک

(لَ لَ) (اِمر.) نک لک لک.

فرهنگ عمید

لک لک

سخنان بیهوده، هرزه، و یاوه،

تکۀ چوبی وصل به ‌دول آسیا که هنگام گردیدن سنگ آسیا به‌ حرکت می‌آید و به ‌آن وسیله گندم در گلوی آسیا ریخته می‌شود،

پرنده‌ای با پاهای بلند، گردن ‌دراز، بال‌های بزرگ، و دم کوتاه که روی درختان بلند و جاهای مرتفع لانه می‌گذارد و از حشرات، موش، و مار تغذیه می‌کند،
* ‌لک‌لک هندی: (زیست‌شناسی) نوعی لک‌لک با پرهای زیبا که در مرکز آسیا و افریقا پیدا می‌شود و زیر گردن خود کیسۀ گوشتی بزرگی دارد، بلارج،

حل جدول

لک لک

بلارج

پرنده ای از راسته پابلندان

فارسی به انگلیسی

لک‌ لک‌

Spotty, Sputter, Stork

فارسی به عربی

لک لک

لقلق

گویش مازندرانی

لک لک

یکی از انواع راه رفتن و طی طریق اسب که یورتمه و چهارفصل شیوه...

اندک اندک، کم کم،، نوعی راه رفتن اسب


حاجی – لک لک

لک لک سفید

فرهنگ فارسی هوشیار

لک لک

پرنده ای دارای پاهای بلند و گردن دراز و بالهای بزرگ و دم کوتاه از اکدی بلارج اچوپیل از پرندگان

تعبیر خواب

لک لک

دیدن لک لک به خواب، دلیل بر زنی است بی آزار و عاقبت اندیش و با حسب و نسب. اگر بیند لک ککی داشت، با چنین کسی صحبت دارد. اگر دید لک لکی بر بام خانه او نشست، دلیل است مهتری به خانه او آید. اگر بیند لک لک را بکشت. دلیل که دشمن را بکشد. - محمد بن سیرین

دیدن لک لک درخواب چهاروجه است.
اول: مردی دهقان.
دوم: پادشاهی ضعیف و ناتوان.
سوم: پاسبان.
چهارم: غریبی و درویشی (شخص غریب وفقیر).
یوسف نبی علیه السلام می فرماید:
دیدن لک لک وکلنگ و مرغان دیگر نعمت حلال است
- امام جعفر صادق علیه السلام

معادل ابجد

لک لک

100

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری